مدح و شهادت امام باقر علیه السلام
من پـنجـمـیـن ولــی خــداونــد قــادرم همنام مصـطـفی و ملــقـب به بــاقــرم گنجـیـنــۀ عـلــوم الهــی است سیـنه ام از نسـل سفــره دار کــریم مــدینــه ام مشهور شهــرم و کرم ابــراز می کنم با یک نظر ز کــار گره بــاز می کنم قبل از تهجّد شب؛ آن عـشـق بــازی ام شهــر مــدیــنه شاهد ســائـل نوازی ام همیان به دوش کـوچه ام و ذره پرورم ناز گدای شهر به یک غـمزه می خرم بــانیّ روضــه های غـروب منــا منـم پــرچــم به دوش مـاتــم کــربـبـلا مـنم من شـاهد مصـیـبـت عظمــای عـالمـم من شــاهــد غــریــبی آقــای عــالـمــم سجــاد زاده ام پــســر مــرد گـریــه ام من آشنــای غــربت هــم درد گریـه ام با چشم خویش واقعه ایی دیده ام عجیب احرام بسته، قــافـله ایی دیـده ام غریب با حاجـیــان فــاطمه تا هـمـسـفـر شدم از سرّ عـشـق بــازی حق با خبر شدم آنـان به کــوی نســل الهــی قدم زدنــد زیبــاتــرین منــای خـدا را رقــم زدنـد دیــدم که آب تحــفــۀ نــایاب می شـود کودک چگونه تشنه و بی تاب می شود دیدم چگونه جسم جوان خُـرد می شود قـــدِّ خَــمِ امــام زمــان خــرد می شود دور امــام نیــزه و شـمـشیــر دیــده ام در گــودی گــلــو اثـــر تــیـر دیــده ام خنجر به دست شمر به گودال می رود زهــرا کنــار پیکرش از حال می رود اینجا به بعد مهر سکوتی بر این لب است گودال بوسه گاه خصوصی زینب است |